حلقه شهید تحویلدار

حلقه شهید تحویلدار
این وبلاگ متعلق به گروه شهید رامین تحویلدار با سر گروهی جناب اقای محمد جوکار می باشد که بعنوان زیر مجموعه ای از شجره طیبه صالحین در مسجد بیت الله فسا به فعالیت می پردازد.مسجد بیت الله حائز مقام دوم کشوری می باشد و از فعالترین پایگاه ها و کانون های فرهنگی در سطح کشور است.
"جلسه بعد 5 شنبه همین هفته ساعت 7 و ربع در مسجد بیت الله:اطلاع رسانی"
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
۲۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۰۸

مبحث "قوای اربعه"

باسمه تعالی

چون شناختى که آدمى را چهار قوه است که حکم سرهنگان دارند: عقلیه،وهمیه خیالیه، غضبیه، و شهویه.

امام باقر(ع) فرماید: چون خدا عقل را افرید از او بازپرسى کرده باو گفت پیش اى پیش امد، گفت باز گرد، بازگشت، فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو به پیشم محبوب‏تر باشد نیافریدم و ترا تنها بکسانیکه دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهى کیفر و پاداشم متوجه تو است.

اصبغ بن نباته از على علیه السلام روایت مى‏کند که جبرئیل بر ادم نازل شد و گفت: اى ادم من مامور شده‏ام که ترا در انتخاب یکى از سه چیز مخیر سازم پس یکى را بر گزین و دو تا را واگذار. ادم گفت چیست ان سه چیز؟ گفت: عقل و حیاء و دین ادم گفت عقل را برگزیدم، جبرئیل بحیاء و دین گفت شما باز گردید و او را واگذارید، ان دو گفتند اى جبرئیل ما ماموریم هر جا که عقل باشد با او باشیم. گفت خود دانید و بالا رفت.

 شرح :

که عقل باحیاء و دین لازم و ملزومند و از یکدیگر جدا نشوند پس خداوند به هر کس عقل عنایت کند حیاء و دین هم عنایت کرده است و کسى را که باحیاء و متدین یافتم باید او را عاقل هم بدانیم.

3 شخصى از امام ششم علیه السلام پرسید عقل چیست؟ فرمود چیزى است که بوسیله ان خدا پرستش شود و بهشت بدست اید ان شخص گوید: گفتم پس انچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: ان نیرنگست، ان شیطنت است، ان نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست.

سلیمان دیلمى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم فلانى در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمى‏دانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است،

عقل و محبت

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: عقل پرده‏ایست پوشاننده محبت. و فضل جمالى است هویدا پس نادرستیهاى اخلاقت را به فضلت به پوشان و با عقلت هوست را بکش تا دوستى مردم برایت سالم ماند و محبت تو بر انها اشکار گردد.

شرح :

خواهشاى نفسانى انسان همیشه او را تهییج و به ستم و کار زشت تحریک مى‏کنند ولى انسان عاقل به وسیله عقلش شهوت را خاموش مى‏کند و روى انها پرده مى‏اندازد تا از طرف ان ازارى به مردم نرسد و به راستى و حقیقت مردم را دوست داشته باشد و نیز عاقل اگر بعضى از صفات نیک را ندارد یا ناقص دارد به سبب نیکى و احسانى که به مردم مى‏کند جلوه‏اى پیدا مى‏کند و محبت انها را نسبت به خود جلب مى‏نماید.

ادامه

بدان که به ازاى هر یک از اینها لذتى است‏و المى، و لذت هر یک در چیزى است که مقتضاى طبیعت و مناسب جبلت آن است که‏به جهت آن خلق شده‏اند، و المش در خلاف آن است. پس، چون مقتضاى عقل و سبب ایجاد آن، معرفت‏حقایق اشیاء است، لذت آن درعلم و معرفت، و الم آن در جهل و حیرت است. و مقتضاى غضب، چون قهر است و انتقام، لذتش در غلبه و تسلط است، و المش درمغلوبیت. و شهوت، چون مخلوق است از براى تحصیل غذا و سایر آنچه قوام بدن به آن‏است، لذتش در رسیدن به آنها، و المش در حرمان و ممنوعیت از آنها استهمچنین‏است در وهمیه. پس همچنان که قوا در آدمى چهارند، همچنین هر یک از لذت و الم نیز بر چهارقسم‏اند: عقلیه، خیالیه، غضبیه و شهویه.و بالاترین لذتها، لذت عقلیه است و هر چند جنبه حیوانیت قوت مى‏گیرداین لذات نیز قوى‏تر مى‏گردد.و چندان که ضعف در قوه حیوانیت‏حاصل گردد این‏لذات نیز ضعیف‏تر مى‏گردند.و در بدو امر لذات عقلیه از براى  هر آدمى نیست، زیرا که‏آنها حاصل نمى‏شوند مگر از براى نفوس مطهره از رذایل، و «متحلیه‏» (14) به فضایل. و بعد از آنکه آدمى به مرتبه درک لذات عقلیه رسید، هر چند قوه عقلیه زیادمى‏شود و تسلط عقل بر سایر قوا زیاد مى‏گردد، لذات آن هم اتم مى‏شود، و همه روزه‏در قوت و شدت است، و نقص و زوالى از براى آن نیست.

 

اگر قوه عاقله بر سایر قوا غالب شود، و همه را مقهور و مطیع خود گرداند، البته‏تصرف و افعال جمیع قوا بر وجه صلاح و صواب خواهد بود،.و از براى هر یک از قوا، تهذیب و پاکیزگى‏{تقویت کننده}به هم خواهد رسید.و هر یک را فضیلتى که مخصوص به آن است‏حاصل خواهد شد. پس، از تهذیب و پاکیزگى قوه عاقله، صفت «حکمت‏» حاصل مى‏شود، و از تهذیب قوه عامله، ملکه «عدالت‏» ظاهر مى‏گردد، و از تهذیب غضبیه، صفت «شجاعت‏» به هم‏مى‏رسد، و از تهذیب شهویه، خلق «عفت‏» پیدا مى‏شود.و این چهار صفت، اجناس‏اخلاق فاضله‏اند، و سایر صفات حسنه مندرج در تحت این چهار، یعنى: از این چهارصفت ناشى مى‏شوند، و این چهار صفت مصدر هستند. همچنان که: «حکمت‏» ، مصدر «فطنت‏» «فراست‏» ، (28) حسن تدبیر و توحید و امثال آن مى‏شود، و «شجاعت‏» ، منشا صبر،علو همت، حلم، و قار و نحو اینها مى‏گردد، و «عفت‏» ، سبب سخاوت، حیا، امانت،گشاده‏رویى و مانند اینها مى‏شود. پس، سر همه اخلاق حسنه این چهار فضیلت است

 «عفت‏» : و آن عبارت است از: مطیع بودن قوه شهویه از براى قوه عاقله،. سیم «شجاعت‏» : و آن عبارت است از: انقیاد و فرمانبردارى قوه غضبیه از براى عاقله،

 

از امورى که دانستن آن قبل از شروع در تفصیل اخلاق و معالجات آنها لازم‏است

، آن است که بدانى که بسیار اتفاق مى‏افتد که از بعضى مردمان صفات و افعالى‏چند به ظهور مى‏آید که در ظاهر نیک است و صاحب آنها از ارباب اخلاق حسنه‏متصور مى‏شود و حال آنکه چنین نیست. پس باید فرق میان فضایل صفات و آنچه شبیه به آنهاست و حقیقتا از فضایل‏نیست دانسته شود، تا بر غافل مشتبه نشود و بر گمراهى نیفتد.و هر کسى عیوب نفس‏خود را بشناسد تا طالب فریب نخورد، و خود را صاحب اخلاق جمیله نشمرد، و ازتحصیل معالى (38) اخلاق باز نماند.

صفت اول: حسد است.و آن عبارت است از: تمناى زوال نعمتى از برادر مسلم خود،از نعمتهائى که صلاح او باشد. و اگر تمناى زوال نعمت از او نکند، بلکه مثل آن را از براى خود خواهد، آن را «غبطه‏» و «منافسه‏» خوانند.

معیار در حسد، آن است که: آنچه را از براى خود نخواهى از براى او خواهى.وآنچه را از براى خود خواهى، از براى او نخواهى. و مخفى نماند که: حسد، اشد امراض نفسانیه، و دشوارترین همه، و بدترین رذایل، وخبیث‏ترین آنهاست.    ‏صاحب خود را به عذاب دنیا گرفتار، و به عقاب عقبى مبتلا مى‏سازد، زیرا که: حسوددر دنیا لحظه‏اى از حزن و الم و غصه و غم خالى نیست.چون که او هر نعمتى که ازکسى دید متالم مى‏شود. و چون نعمت‏خدا نسبت‏به بندگان خود بى‏نهایت است، وهرگز منقطع نمى‏شود، پس حسود بیچاره، پیوسته محزون و غمناک است.و اصلا به‏محسود ضررى نمى‏رسد، بلکه ثواب و حسنات او زیاد مى‏شود.و درجات او بلندمى‏گردد.و به جهت غیبتى که حسود از او مى‏کند و سخنى که نباید، در حق او مى‏گوید،وزر و وبال محسود را بر دوش خود مى‏گیرد.و اعمال صالحه خود را به دیوان اعمال‏او نقل مى‏نماید.    چنان که خداى - تعالى - درمذمت قومى مى‏فرماید: «ام یحسدون الناس على ما آتیهم الله من فضله‏» یعنى: «آیا حسد مى‏کنند مردمان‏را بر آنچه خداى - تعالى - از فضل خود بر ایشان عطا فرموده؟» . (2) از حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - مروى است که: «حسد، مى‏خورد اعمال‏حسنه را، همچنان که آتش هیزم را مى‏خورد» . (3). (4) و نیز از آن بزرگوار منقول است که: «ترسناک‏ترین چیزى که از آن بر امت‏خودمى‏ترسم این است.که: مال ایشان زیاد شود، پس بر یکدیگر حسد بورزند و یکدیگر رابه قتل رسانند» .

و

- «ظلم‏» در اصل لغت، به معنى‏کار بى‏جاکردن، و تعدى نمودن از حد وسط استظلم به این معنى، جامع همه رذایل،و ارتکاب هر یک از قبایح شرعیه و عقلیه را شامل است.و این، ظلم به معنى اعم است. و از براى ظلم، معنى دیگرى نیز است که عبارت است از: ضرر و اذیت رسانیدن به‏غیر، از قبیل: کشتن و یا زدن، یا دشنام و فحش دادن، یا غیبت او را کردن، یا مال او را به‏غیر حق تصرف کردن و گرفتن، یا غیر اینها از کردار یا گفتارى که باعث اذیت غیر باشد. و این، ظلم به معنى اخص است. و بیشتر آنچه در آیات و اخبار، و عرف مردم ذکر مى‏شود این معنى مراد است.وباعث این ظلم، اگر عداوت و کینه باشد از نتایج قوه غضبیه خواهد بود.و اگر موجب‏آن، حرص و طمع در مال باشد از جمله رذایل قوه شهویه محسوب خواهد شد. ، همین آیه مبارکه از براى‏طایفه ظالمین کافى است که پروردگار جبار مى‏فرماید: «و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون انما یؤخرهم لیوم تشخص فیه الابصار مهطعین مقنعی رؤسهم لا یرتد الیهم طرفهم و افتدتهم هواء» خلاصه معنى آن که: «گمان مکن که پروردگار، غافل است از کرده ظالمان وستمکاران! نه چنین است، و این مهلتى که به ایشان داده به جهت آن است که: عذاب وسزاى عمل ایشان را به روزى اندازد که در آن چشمها به کاسه سر مى‏جهد.و همه‏مردمان در آن روز شتابان خواهند بود.یعنى از حیرانى و سرگردانى آرام و سکون‏نخواهند داشت و به هر طرف خواهند دوید.و چشمهاى ایشان باز خواهد ماند، وقدرت نخواهند داشت که: چشمهاى خود را به هم گذارند.و دلهاى ایشان از شدت‏خوف و فزع، پریده خواهد بود و از عقل و هر چیزى خالى خواهد بود» . (1) و باز حق - سبحانه و تعالى - مى‏فرماید: «و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون‏» یعنى: «زود باشد بدانند آنان که ظلم و ستم کردند، که بعد از موت بازگشت ایشان به‏کدام مکان خواهد بود» . (2) آرى: بازگشت ظالم، البته به آتش سوزنده، و مار و عقرب گزنده خواهد بود.و ستم‏بر بندگان خدا، و چشم داشت آمرزش در روز قیامت، نیست مگر از حمق و سفاهت.. (3) و در حدیثى دیگر از آن سرور مروى است که: «ظلم و جور کردن در یک ساعت،بدتر است در نزد خدا از شصت‏سال گناه‏»

 

قهر نتیجه عداوت و کینه، یا بخل و حسد است، و از افعال ذمیمه مى‏باشد. حضرت رسول - صلى الله علیه و آله - فرمود: «هر دو نفر مسلمى که از یکدیگر قهرو خشم کنند و از هم دورى جویند و سه روز چنین باشند و با هم صلح و آشتى نکنند،از دایره اسلام بیرون مى‏روند.و هر کدام که ابتدا به صلح و سخن گفتن کند در روزقیامت زود داخل بهشت‏خواهد شد» . (1) و نیز از آن حضرت مروى است که: «از براى مسلمانان، حلال نیست که: زیادتر ازسه روز از برادر خود دورى و قهر کنند» . (2) از حضرت امام جعفر صادق - علیه السلام - مروى است که: «هیچ دو مردى از روى‏قهر از یکدیگر جدا نمى‏شوند مگر اینکه یکى از آنها مستوجب لعنت مى‏گردد.و بسا باشد که هر دو مستوجب شوند.شخصى عرض کرد: آنکه مظلوم است چرا مستوجب‏مى‏گردد؟ فرمود: به جهت اینکه: او چرا برادر خود را به صلح نمى‏خواند و ابتدا به کلام‏نمى‏کند.از پدرم شنیدم که مى‏فرمود: هرگاه دو نفر با هم نزاع کنند و یکى از آنها قهرکند، آنکه مظلوم است‏باید به نزد آن دیگرى بیاید و بگوید: اى برادر! تقصیر با من‏است و من ظلم کرده‏ام، تا نزاع از میان ایشان بر طرف شود.به درستى که خدا حاکم‏عادل است و از ظالم، حق مظلوم را مى‏گیرد» . (3) و حضرت امام محمد باقر - علیه السلام - فرمود که: «خدا رحمت کند کسى را که‏الفت‏بیندازد میان دو نفر از دوستان ما.اى گروه مؤمنین! سعى کنید و با یکدیگر مهربانى‏نمائید» .

اشتی  ضد قهر و دورى از برادران مؤمن، آشتى و الفت‏باایشان است.و ثواب آن بى‏حد، و فایده‏آن بى‏نهایت است.: ملاقات ایشان با یکدیگر، باعث رفع ناخوشى و عداوت، وحصول الفت و محبت مى‏گردد.

و «مراء و جدال‏» عبارت است از: اعتراض کردن بر سخن غیر، و اظهار نقص و خلل‏آن در لفظ یا در معنى، به قصد پست کردن و اهانت رسانیدن به آن شخص، و اظهارزیرکى و فطانت، بدون باعث دینى و فایده آخرت است. و «خصومت‏» نیز نوعى از جدال است   از این‏جهت است که: حق - سبحانه و تعالى - نهى از آن فرموده است که: «و اذا رایت الذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم حتى یخوضوا فى حدیث‏غیره‏». (1) «انکم اذا مثلهم‏». (2) خلاصه معنى آنکه: هرگاه ببینى کسانى را که فرو مى‏روند در آیات ما و مشغول‏نکته گیرى بر آنها مى‏شوند، از ایشان کناره کنید تا مشغول حدیثى دیگر شوند که اگرچنین نکنى تو نیز مثل ایشان خواهى بود. (8) و از امام به حق ناطق، جعفر بن محمد الصادق - علیه السلام - مروى است که: «ازخصومت احتراز کنید که آن، دل را مشغول و گرفتار مى‏کند.و باعث کینه و نفاق‏مى‏گردد»

دروغ

و آن از جمله گناهان کبیره، بلکه قبیح‏ترین گناهان و خبیث‏ترین آنها است.صفتى‏است که: آدمى را در دیده‏ها خوار، و در نظرها بى‏وقع و بى‏اعتبار مى‏سازدسرمایه‏خجالت و انفعال، و باعث دل شکستگى و ملال.سبب و اساس ریختن آبرو در نزد خلق‏خدا، و باعث‏سیاه‏روئى دنیا و عقبى است.و آیات در مذمت این صفت‏بسیار، و اخباردر نکوهش آن بى‏شمار است. خداوند کریم مى‏فرماید: «انما یفترى الکذب الذین لا یؤمنون‏» یعنى: «این است وجز این نیست که: به دروغ، افترا مى‏بندند کسانى که ایمان به خدا ندارند» . (1) حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرمود که: «هرگاه مؤمنى بدون عذر شرعى،دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت مى‏کنند.و از دل او تعفن و گندى بلندمى‏شود و مى‏رود تا به عرش مى‏رسد.و خداى - تعالى - به سبب آن دروغ، گناه هفتادزنا بر او مى‏نویسد، که آسان‏ترین آنها زنائى باشد که با مادر خود کرده‏باشد» و حضرت امام محمد باقر - علیه السلام - فرمود که: «خداى - تعالى - از براى بدى،قفلها قرار داده است، کلید این قفلها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب‏» . و از حضرت امام حسن عسکرى - علیه السلام - مروى است که: «جمیع اعمال خبیثه‏در خانه‏اى است و کلید آن خانه دروغ است‏»

 

و مراد از آن در این مقام، دورویى و دو زبانى است، به این طریق که: در حضورکسى او را مدح و ستایش کنى، و اظهار دوستى و نیکخواهى نمایى.و در غیاب او برخلاف آن باشى، و مذمت او کنى و در صدد اذیت او باشى.یا آنکه میان دو نفر که با یکدیگر دشمن‏اند، آمد و شد نمایى و با هر یک در دشمنى دیگرى موافقت کنى.وخود را دشمن او وانمایى.و او را بر عداوت آن دیگرى تحسین کنى.و دشمنى او را درنظرش جلوه دهى.و چنان نمایى که تو هم یارى او مى‏کنى.و این صفت از جمله‏مهلکات عظیمه است. حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرمود که: هر که دو رو باشد در دنیا، فرداى‏قیامت او را دو زبان از آتش خواهد بود»

 

مخفى نماند که: باعث و منشا همه اینها محبت دنیاى دنیه، و منافع آن است،زیرا که: به جهت تنگى دنیا و محصور بودن منابع آن، محل نزاع و مخاصمه مى‏شود. چون ممکن نیست که: منفعتى از آن مال و منصب به کسى برسد مگر اینکه از دست‏دیگرى بیرون رود

قدرت احساس

بدان که: - همچنان که قدماى اهل حکمت تصریح کرده‏اند - قوام همه موجودات به‏محبت منوط، و انتظام سلسله ممکنات بدان مربوط است.و هیچ دلى نیست که از لمعه‏محبت در آن نورى نه،

بدان که: مرتبه رضا از ثمرات محبت و نتیجه آن صفت است، محبت و دوستى او به مرتبه‏اى رسد که محب در دوستى مستغرق‏گردد.و چنان مستغرق مشاهده جمال محبوب شود که اگر بلایى از او وارد شود مطلقاالم آن را درک نکند: آدمى در حال شدت غضب یا ترس،جراحتى به او مى‏رسد و آن را احساس نمى‏کند.و کسى که در میدان محاربه سرگرم‏جنگ شد بسا باشد زخمى خورد و ملتفت آن نگردد.بلکه بسا باشد که از براى شغل‏مهمى مى‏دود که خارها به پاى او خلد و الم آن را نیابد

داستان حضرت یوسف

: «اهل مصر چهار ماه غذایى نداشتند بجز ملاحظه جمال‏یوسف صدیق، چون گرسنه شدندى بر روى او نگریستندى.و اشتغال به جمال او ایشان‏را از احساس گرسنگى مشغول مى‏کرد» . (26) بلکه در قرآن کریم از این بالاتر رسیده که: «زنان مصر، محو جمال یوسف گشتندکه دستهاى خود را بریدند و الم آن را نیافتند» .

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi; mso-bidi-language:AR-SA;}
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۲۰
محمد بانیانی

نظرات  (۱)

۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۲۱ نازنین خسروی
خواستار آشنایی بیشتر با قوای اربع هستم.
آیا این جلسات برای خواهران هم برگذار میشود؟؟

پاسخ:
پاسخ:
سلام.بله برای خواهران هم هست.اگه خواستید بگید تا ادرس بدم.با توجه به شناختی که دارم شما فقط یکی از قوا به دردتون میخوره(ش....)
البته قبلش یه سری کلاس زبان عرب و یه سری کلاس زبان فارسی ثبت نام کنید(قوای اربع،برگذار)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">