مبحث "قوای اربعه"
باسمه تعالی
چون شناختى که آدمى را چهار قوه است که حکم سرهنگان دارند: عقلیه،وهمیه خیالیه، غضبیه، و شهویه.
امام باقر(ع) فرماید: چون خدا عقل را افرید از او بازپرسى کرده باو گفت پیش اى پیش امد، گفت باز گرد، بازگشت، فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو به پیشم محبوبتر باشد نیافریدم و ترا تنها بکسانیکه دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهى کیفر و پاداشم متوجه تو است.
اصبغ بن نباته از على علیه السلام روایت مىکند که جبرئیل بر ادم نازل شد و گفت: اى ادم من مامور شدهام که ترا در انتخاب یکى از سه چیز مخیر سازم پس یکى را بر گزین و دو تا را واگذار. ادم گفت چیست ان سه چیز؟ گفت: عقل و حیاء و دین ادم گفت عقل را برگزیدم، جبرئیل بحیاء و دین گفت شما باز گردید و او را واگذارید، ان دو گفتند اى جبرئیل ما ماموریم هر جا که عقل باشد با او باشیم. گفت خود دانید و بالا رفت.
شرح :
که عقل باحیاء و دین لازم و ملزومند و از یکدیگر جدا نشوند پس خداوند به هر کس عقل عنایت کند حیاء و دین هم عنایت کرده است و کسى را که باحیاء و متدین یافتم باید او را عاقل هم بدانیم.
3 شخصى از امام ششم علیه السلام پرسید عقل چیست؟ فرمود چیزى است که بوسیله ان خدا پرستش شود و بهشت بدست اید ان شخص گوید: گفتم پس انچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: ان نیرنگست، ان شیطنت است، ان نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست.
سلیمان دیلمى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم فلانى در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمىدانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است،
عقل و محبت
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: عقل پردهایست پوشاننده محبت. و فضل جمالى است هویدا پس نادرستیهاى اخلاقت را به فضلت به پوشان و با عقلت هوست را بکش تا دوستى مردم برایت سالم ماند و محبت تو بر انها اشکار گردد.
شرح :
خواهشاى نفسانى انسان همیشه او را تهییج و به ستم و کار زشت تحریک مىکنند ولى انسان عاقل به وسیله عقلش شهوت را خاموش مىکند و روى انها پرده مىاندازد تا از طرف ان ازارى به مردم نرسد و به راستى و حقیقت مردم را دوست داشته باشد و نیز عاقل اگر بعضى از صفات نیک را ندارد یا ناقص دارد به سبب نیکى و احسانى که به مردم مىکند جلوهاى پیدا مىکند و محبت انها را نسبت به خود جلب مىنماید.
ادامه
بدان که به ازاى هر یک از اینها لذتى استو المى، و لذت هر یک در چیزى است که مقتضاى طبیعت و مناسب جبلت آن است کهبه جهت آن خلق شدهاند، و المش در خلاف آن است. پس، چون مقتضاى عقل و سبب ایجاد آن، معرفتحقایق اشیاء است، لذت آن درعلم و معرفت، و الم آن در جهل و حیرت است. و مقتضاى غضب، چون قهر است و انتقام، لذتش در غلبه و تسلط است، و المش درمغلوبیت. و شهوت، چون مخلوق است از براى تحصیل غذا و سایر آنچه قوام بدن به آناست، لذتش در رسیدن به آنها، و المش در حرمان و ممنوعیت از آنها است.و همچنیناست در وهمیه. پس همچنان که قوا در آدمى چهارند، همچنین هر یک از لذت و الم نیز بر چهارقسماند: عقلیه، خیالیه، غضبیه و شهویه.و بالاترین لذتها، لذت عقلیه است و هر چند جنبه حیوانیت قوت مىگیرداین لذات نیز قوىتر مىگردد.و چندان که ضعف در قوه حیوانیتحاصل گردد اینلذات نیز ضعیفتر مىگردند.و در بدو امر لذات عقلیه از براى هر آدمى نیست، زیرا کهآنها حاصل نمىشوند مگر از براى نفوس مطهره از رذایل، و «متحلیه» (14) به فضایل. و بعد از آنکه آدمى به مرتبه درک لذات عقلیه رسید، هر چند قوه عقلیه زیادمىشود و تسلط عقل بر سایر قوا زیاد مىگردد، لذات آن هم اتم مىشود، و همه روزهدر قوت و شدت است، و نقص و زوالى از براى آن نیست.
اگر قوه عاقله بر سایر قوا غالب شود، و همه را مقهور و مطیع خود گرداند، البتهتصرف و افعال جمیع قوا بر وجه صلاح و صواب خواهد بود،.و از براى هر یک از قوا، تهذیب و پاکیزگى{تقویت کننده}به هم خواهد رسید.و هر یک را فضیلتى که مخصوص به آن استحاصل خواهد شد. پس، از تهذیب و پاکیزگى قوه عاقله، صفت «حکمت» حاصل مىشود، و از تهذیب قوه عامله، ملکه «عدالت» ظاهر مىگردد، و از تهذیب غضبیه، صفت «شجاعت» به هممىرسد، و از تهذیب شهویه، خلق «عفت» پیدا مىشود.و این چهار صفت، اجناساخلاق فاضلهاند، و سایر صفات حسنه مندرج در تحت این چهار، یعنى: از این چهارصفت ناشى مىشوند، و این چهار صفت مصدر هستند. همچنان که: «حکمت» ، مصدر «فطنت» «فراست» ، (28) حسن تدبیر و توحید و امثال آن مىشود، و «شجاعت» ، منشا صبر،علو همت، حلم، و قار و نحو اینها مىگردد، و «عفت» ، سبب سخاوت، حیا، امانت،گشادهرویى و مانند اینها مىشود. پس، سر همه اخلاق حسنه این چهار فضیلت است
«عفت» : و آن عبارت است از: مطیع بودن قوه شهویه از براى قوه عاقله،. سیم «شجاعت» : و آن عبارت است از: انقیاد و فرمانبردارى قوه غضبیه از براى عاقله،
از امورى که دانستن آن قبل از شروع در تفصیل اخلاق و معالجات آنها لازماست
، آن است که بدانى که بسیار اتفاق مىافتد که از بعضى مردمان صفات و افعالىچند به ظهور مىآید که در ظاهر نیک است و صاحب آنها از ارباب اخلاق حسنهمتصور مىشود و حال آنکه چنین نیست. پس باید فرق میان فضایل صفات و آنچه شبیه به آنهاست و حقیقتا از فضایلنیست دانسته شود، تا بر غافل مشتبه نشود و بر گمراهى نیفتد.و هر کسى عیوب نفسخود را بشناسد تا طالب فریب نخورد، و خود را صاحب اخلاق جمیله نشمرد، و ازتحصیل معالى (38) اخلاق باز نماند.
صفت اول: حسد است.و آن عبارت است از: تمناى زوال نعمتى از برادر مسلم خود،از نعمتهائى که صلاح او باشد. و اگر تمناى زوال نعمت از او نکند، بلکه مثل آن را از براى خود خواهد، آن را «غبطه» و «منافسه» خوانند.
معیار در حسد، آن است که: آنچه را از براى خود نخواهى از براى او خواهى.وآنچه را از براى خود خواهى، از براى او نخواهى. و مخفى نماند که: حسد، اشد امراض نفسانیه، و دشوارترین همه، و بدترین رذایل، وخبیثترین آنهاست. صاحب خود را به عذاب دنیا گرفتار، و به عقاب عقبى مبتلا مىسازد، زیرا که: حسوددر دنیا لحظهاى از حزن و الم و غصه و غم خالى نیست.چون که او هر نعمتى که ازکسى دید متالم مىشود. و چون نعمتخدا نسبتبه بندگان خود بىنهایت است، وهرگز منقطع نمىشود، پس حسود بیچاره، پیوسته محزون و غمناک است.و اصلا بهمحسود ضررى نمىرسد، بلکه ثواب و حسنات او زیاد مىشود.و درجات او بلندمىگردد.و به جهت غیبتى که حسود از او مىکند و سخنى که نباید، در حق او مىگوید،وزر و وبال محسود را بر دوش خود مىگیرد.و اعمال صالحه خود را به دیوان اعمالاو نقل مىنماید. چنان که خداى - تعالى - درمذمت قومى مىفرماید: «ام یحسدون الناس على ما آتیهم الله من فضله» یعنى: «آیا حسد مىکنند مردمانرا بر آنچه خداى - تعالى - از فضل خود بر ایشان عطا فرموده؟» . (2) از حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - مروى است که: «حسد، مىخورد اعمالحسنه را، همچنان که آتش هیزم را مىخورد» . (3). (4) و نیز از آن بزرگوار منقول است که: «ترسناکترین چیزى که از آن بر امتخودمىترسم این است.که: مال ایشان زیاد شود، پس بر یکدیگر حسد بورزند و یکدیگر رابه قتل رسانند» .
و
- «ظلم» در اصل لغت، به معنىکار بىجاکردن، و تعدى نمودن از حد وسط است.و ظلم به این معنى، جامع همه رذایل،و ارتکاب هر یک از قبایح شرعیه و عقلیه را شامل است.و این، ظلم به معنى اعم است. و از براى ظلم، معنى دیگرى نیز است که عبارت است از: ضرر و اذیت رسانیدن بهغیر، از قبیل: کشتن و یا زدن، یا دشنام و فحش دادن، یا غیبت او را کردن، یا مال او را بهغیر حق تصرف کردن و گرفتن، یا غیر اینها از کردار یا گفتارى که باعث اذیت غیر باشد. و این، ظلم به معنى اخص است. و بیشتر آنچه در آیات و اخبار، و عرف مردم ذکر مىشود این معنى مراد است.وباعث این ظلم، اگر عداوت و کینه باشد از نتایج قوه غضبیه خواهد بود.و اگر موجبآن، حرص و طمع در مال باشد از جمله رذایل قوه شهویه محسوب خواهد شد. ، همین آیه مبارکه از براىطایفه ظالمین کافى است که پروردگار جبار مىفرماید: «و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون انما یؤخرهم لیوم تشخص فیه الابصار مهطعین مقنعی رؤسهم لا یرتد الیهم طرفهم و افتدتهم هواء» خلاصه معنى آن که: «گمان مکن که پروردگار، غافل است از کرده ظالمان وستمکاران! نه چنین است، و این مهلتى که به ایشان داده به جهت آن است که: عذاب وسزاى عمل ایشان را به روزى اندازد که در آن چشمها به کاسه سر مىجهد.و همهمردمان در آن روز شتابان خواهند بود.یعنى از حیرانى و سرگردانى آرام و سکوننخواهند داشت و به هر طرف خواهند دوید.و چشمهاى ایشان باز خواهد ماند، وقدرت نخواهند داشت که: چشمهاى خود را به هم گذارند.و دلهاى ایشان از شدتخوف و فزع، پریده خواهد بود و از عقل و هر چیزى خالى خواهد بود» . (1) و باز حق - سبحانه و تعالى - مىفرماید: «و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون» یعنى: «زود باشد بدانند آنان که ظلم و ستم کردند، که بعد از موت بازگشت ایشان بهکدام مکان خواهد بود» . (2) آرى: بازگشت ظالم، البته به آتش سوزنده، و مار و عقرب گزنده خواهد بود.و ستمبر بندگان خدا، و چشم داشت آمرزش در روز قیامت، نیست مگر از حمق و سفاهت.. (3) و در حدیثى دیگر از آن سرور مروى است که: «ظلم و جور کردن در یک ساعت،بدتر است در نزد خدا از شصتسال گناه»
قهر نتیجه عداوت و کینه، یا بخل و حسد است، و از افعال ذمیمه مىباشد. حضرت رسول - صلى الله علیه و آله - فرمود: «هر دو نفر مسلمى که از یکدیگر قهرو خشم کنند و از هم دورى جویند و سه روز چنین باشند و با هم صلح و آشتى نکنند،از دایره اسلام بیرون مىروند.و هر کدام که ابتدا به صلح و سخن گفتن کند در روزقیامت زود داخل بهشتخواهد شد» . (1) و نیز از آن حضرت مروى است که: «از براى مسلمانان، حلال نیست که: زیادتر ازسه روز از برادر خود دورى و قهر کنند» . (2) از حضرت امام جعفر صادق - علیه السلام - مروى است که: «هیچ دو مردى از روىقهر از یکدیگر جدا نمىشوند مگر اینکه یکى از آنها مستوجب لعنت مىگردد.و بسا باشد که هر دو مستوجب شوند.شخصى عرض کرد: آنکه مظلوم است چرا مستوجبمىگردد؟ فرمود: به جهت اینکه: او چرا برادر خود را به صلح نمىخواند و ابتدا به کلامنمىکند.از پدرم شنیدم که مىفرمود: هرگاه دو نفر با هم نزاع کنند و یکى از آنها قهرکند، آنکه مظلوم استباید به نزد آن دیگرى بیاید و بگوید: اى برادر! تقصیر با مناست و من ظلم کردهام، تا نزاع از میان ایشان بر طرف شود.به درستى که خدا حاکمعادل است و از ظالم، حق مظلوم را مىگیرد» . (3) و حضرت امام محمد باقر - علیه السلام - فرمود که: «خدا رحمت کند کسى را کهالفتبیندازد میان دو نفر از دوستان ما.اى گروه مؤمنین! سعى کنید و با یکدیگر مهربانىنمائید» .
اشتی ضد قهر و دورى از برادران مؤمن، آشتى و الفتباایشان است.و ثواب آن بىحد، و فایدهآن بىنهایت است.: ملاقات ایشان با یکدیگر، باعث رفع ناخوشى و عداوت، وحصول الفت و محبت مىگردد.
و «مراء و جدال» عبارت است از: اعتراض کردن بر سخن غیر، و اظهار نقص و خللآن در لفظ یا در معنى، به قصد پست کردن و اهانت رسانیدن به آن شخص، و اظهارزیرکى و فطانت، بدون باعث دینى و فایده آخرت است. و «خصومت» نیز نوعى از جدال است از اینجهت است که: حق - سبحانه و تعالى - نهى از آن فرموده است که: «و اذا رایت الذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم حتى یخوضوا فى حدیثغیره». (1) «انکم اذا مثلهم». (2) خلاصه معنى آنکه: هرگاه ببینى کسانى را که فرو مىروند در آیات ما و مشغولنکته گیرى بر آنها مىشوند، از ایشان کناره کنید تا مشغول حدیثى دیگر شوند که اگرچنین نکنى تو نیز مثل ایشان خواهى بود. (8) و از امام به حق ناطق، جعفر بن محمد الصادق - علیه السلام - مروى است که: «ازخصومت احتراز کنید که آن، دل را مشغول و گرفتار مىکند.و باعث کینه و نفاقمىگردد»
دروغ
و آن از جمله گناهان کبیره، بلکه قبیحترین گناهان و خبیثترین آنها است.صفتىاست که: آدمى را در دیدهها خوار، و در نظرها بىوقع و بىاعتبار مىسازد.و سرمایهخجالت و انفعال، و باعث دل شکستگى و ملال.سبب و اساس ریختن آبرو در نزد خلقخدا، و باعثسیاهروئى دنیا و عقبى است.و آیات در مذمت این صفتبسیار، و اخباردر نکوهش آن بىشمار است. خداوند کریم مىفرماید: «انما یفترى الکذب الذین لا یؤمنون» یعنى: «این است وجز این نیست که: به دروغ، افترا مىبندند کسانى که ایمان به خدا ندارند» . (1) حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرمود که: «هرگاه مؤمنى بدون عذر شرعى،دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت مىکنند.و از دل او تعفن و گندى بلندمىشود و مىرود تا به عرش مىرسد.و خداى - تعالى - به سبب آن دروغ، گناه هفتادزنا بر او مىنویسد، که آسانترین آنها زنائى باشد که با مادر خود کردهباشد» و حضرت امام محمد باقر - علیه السلام - فرمود که: «خداى - تعالى - از براى بدى،قفلها قرار داده است، کلید این قفلها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب» . و از حضرت امام حسن عسکرى - علیه السلام - مروى است که: «جمیع اعمال خبیثهدر خانهاى است و کلید آن خانه دروغ است»
و مراد از آن در این مقام، دورویى و دو زبانى است، به این طریق که: در حضورکسى او را مدح و ستایش کنى، و اظهار دوستى و نیکخواهى نمایى.و در غیاب او برخلاف آن باشى، و مذمت او کنى و در صدد اذیت او باشى.یا آنکه میان دو نفر که با یکدیگر دشمناند، آمد و شد نمایى و با هر یک در دشمنى دیگرى موافقت کنى.وخود را دشمن او وانمایى.و او را بر عداوت آن دیگرى تحسین کنى.و دشمنى او را درنظرش جلوه دهى.و چنان نمایى که تو هم یارى او مىکنى.و این صفت از جملهمهلکات عظیمه است. حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرمود که: هر که دو رو باشد در دنیا، فرداىقیامت او را دو زبان از آتش خواهد بود»
مخفى نماند که: باعث و منشا همه اینها محبت دنیاى دنیه، و منافع آن است،زیرا که: به جهت تنگى دنیا و محصور بودن منابع آن، محل نزاع و مخاصمه مىشود. چون ممکن نیست که: منفعتى از آن مال و منصب به کسى برسد مگر اینکه از دستدیگرى بیرون رود
قدرت احساس
بدان که: - همچنان که قدماى اهل حکمت تصریح کردهاند - قوام همه موجودات بهمحبت منوط، و انتظام سلسله ممکنات بدان مربوط است.و هیچ دلى نیست که از لمعهمحبت در آن نورى نه،
بدان که: مرتبه رضا از ثمرات محبت و نتیجه آن صفت است، محبت و دوستى او به مرتبهاى رسد که محب در دوستى مستغرقگردد.و چنان مستغرق مشاهده جمال محبوب شود که اگر بلایى از او وارد شود مطلقاالم آن را درک نکند: آدمى در حال شدت غضب یا ترس،جراحتى به او مىرسد و آن را احساس نمىکند.و کسى که در میدان محاربه سرگرمجنگ شد بسا باشد زخمى خورد و ملتفت آن نگردد.بلکه بسا باشد که از براى شغلمهمى مىدود که خارها به پاى او خلد و الم آن را نیابد
داستان حضرت یوسف
: «اهل مصر چهار ماه غذایى نداشتند بجز ملاحظه جمالیوسف صدیق، چون گرسنه شدندى بر روى او نگریستندى.و اشتغال به جمال او ایشانرا از احساس گرسنگى مشغول مىکرد» . (26) بلکه در قرآن کریم از این بالاتر رسیده که: «زنان مصر، محو جمال یوسف گشتندکه دستهاى خود را بریدند و الم آن را نیافتند» .
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi; mso-bidi-language:AR-SA;}
آیا این جلسات برای خواهران هم برگذار میشود؟؟